تابستان امسال این توفیق حاصل شد و به همراه خانواده راهی ییلاق قدیمی خودمان واقع در شمال شرقی تهران شدیم. همهچیز به خیر و خوشی گذشت و شهریور که به تهران برمیگشتیم کلی میوه با خودمان آوردیم. علیالاصول، بستگان ییلاقنشین ما هم پاییز و بهخصوص زمستان و ایام عید، به ما سر میزنند و این تبادل دیدار و سفر، هم موجبات خشنودی دوطرف را فراهم میکند و هم باعث میشود که بیشتر از حال و احوال هم باخبر باشیم.
از شما چه پنهان که تعطیلات پیدرپی روزهای اخیر که من به دلیلی آلودگی هوا که مسبب اصلی این تعطیلات است، اسمش را گذاشتهام، تعطیلات خاکستری، توازن مناسبات میان ما و اقوام ییلاقنشینمان را برهم زده است چون با پیشآمدن هر تعطیلی، ناچار برای دور ماندن از آلودگی هوا و استنشاق بیشتر اکسیژن که در تهران کیمیا شده، راهی ییلاق شدهایم. از قدیم گفتهاند که میهمان هراندازه هم که عزیز باشد، یک یا دو روز عزیز است، نه بیشتر!
علاوه بر این، بستگان ما پذیرای، اقوام دور و نزدیک دیگری هم بودهاند که مثل ما از آلودگی هوا گریختهاند. راستش، در آخرین تعطیلی اضطراری که به همین دلیل در تهران پیش آمد، رویمان نشد به ییلاق برویم و در شهر اطراق کردیم اما فامیل ییلاقنشین ما، هوشمندانه به ما زنگ زد و پس از مقدمات کافی گفت: «آلودگی هوا را خودتان با ماشینهایتان بهوجود آوردین و بهجای اینکه سر ما هوارشین و مقداری از همان دود و دم را با خود به خانه و کاشانه ما بیارین، فکرهاتونو بهکار بندازین و آلودگی هوا را چاره کنین!»
دیدم حرف حساب جواب ندارد پس به همان رسم کهن رفتن ما به ییلاق در تابستان و آمدن آنها به تهران در زمستان و عید، دلخوش داشتهایم و آرزو میکنیم که چتر وسیع و سنگین آلودگی هرچه زودتر از فراز تهران برداشته شود و این چنارستان و انارستان قدیم، آسمان آبی و هوای دلپذیرش را بازیابد.